ماجرای بعثت حضرت پیامبر، با نقل های متفاوتی روایت شده است. چه سخنی رساتر و شیرین تر از بیان امام هادی علیه السلام که می فرماید: «هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله تجارت شام را ترک گفت، هر روز به کوه حرا می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست و از آنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد و آن گاه با روشنی خاصی به عبادت خداوند مشغول می شد. چون به چهل سالگی رسید، خداوند، دل او را بهترین، روشن ترین و خاضع ترین دل ها یافت. در آن لحظه ها، جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و تکان داد و گفت: بخوان. گفت: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: ای محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفرید. پس جبرئیل، رسالت خود را به انجام رسانید و به آسمان ها بالا رفت و محمد نیز از کوه فرود آمد. در این هنگام، خداوند، کوه ها، صخره ها و سنگلاخ ها را به سخن آورد، به گونه ای که به هر کدام می رسید، ادای احترام می کردند و می گفتند: السلام علیک یا حبیبَ اللّه ، السلام علیک یا ولیَّ اللّه ، السلام علیک یا رسولَ اللّه».

 

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:, | 23:10 | نویسنده : بحرینی |

يكى از شخصيتهاى نقش آفرين صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر حضرت على بن ابیطالب (ع) است. نام ابوطالب، «عمران‏» است و بعضى او را «عبدمناف‏» ناميده ‏اند. چون فرزند بزرگش «طالب‏» بود، او را ابوطالب خواندند. وى 35 سال قبل از تولد پيامبر اسلام (ص) در مكه معظمه در خانواده ‏اى برجسته و خداشناس ديده به جهان گشود. او با عبدالله پدر پيامبر (ص) برادر بود. پدرش «عبدالمطلب‏» جد پيامبر اسلام است كه همه قبايل عرب وى را به عظمت و بزرگوارى مى‏شناختند و از او به عنوان مردى با كفايت و مبلغ آيين توحيد ابراهيم ياد مى‏كردند. عبدالمطلب، چنان مورد توجه دنياى آن روز بود كه او را با لقب «سيد البطحاء» آقاى سرزمين مكه و حومه آن و «ساقى الحجيج‏» آب دهنده حاجيان خانه خدا و «ابوالساده‏» پدر بزرگواريها و «حافر الزمزم‏» ايجاد كننده چاه زمزم مى‏خواندند. عبدالمطلب در حفظ و حراست وجود مبارك حضرت محمد (ص) بسيار كوشا بود.

ابوطالب از چنين پدرى به دنيا آمد و در خانه چنين شخصيت ‏بزرگ و الهى پرورش يافت. ابوطالب چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او ده سال با يكديگر فاصله سنى داشتند. طالب پسر بزرگ اوست كه از او نسلى باقى نمانده است. دومين فرزند او عقيل و سومين آنها جعفر معروف به جعفر طيار و چهارمين و آخرين فرزند پسرى وى حضرت على (ع) است. دو دخترش يكى فاخته نام داشت كه او را «ام‏هانى‏» مى‏خواندند و دختر ديگرش «ريطه‏» يا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسداند.

ابوطالب در خانواده‏اى خداپرست و موحد و در سايه پدرى همچون عبدالمطلب كه از كمالات روحى و امتيازات معنوى برخوردار بود، پرورش يافت. و همانند پدرش در مسير آيين حنيف ابراهيمى قدم برمى‏داشت و منصب سقايت و آبرسانى به زايران خانه خدا و پاسدارى از جان حضرت محمد (ص) را به نيكويى بر عهده گرفت. وی نه تنها تحت تأثير شرك و بت‏ پرستى مردم مكه قرار نگرفت، بلكه در مقابل شيوه‏ هاى جاهليت ايستادگى كرد و خود را از هر گونه فساد و آلودگى، برحذر داشت. او نخستين كسى است كه «سوگند خوردن اولياى مقتول براى اثبات قتل‏» را در امر قضا، سنت قرار داد و بعدها اسلام نيز آن رابا نام «قسامه‏» تثبيت كرد.

حضرت ابوطالب بن عبدالمطلب مانند بیشتر رؤسای قریش مردی تاجر بود و  سرپرستی پیامبر اسلام (ص) را از هشت سالگی پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب، بر عهده گرفت. در سفری که حضرت محمد (ص) را برای تجارت با خود به شام برده بود، بشارت پیامبری آن حضرت را از راهبی به نام بُحیرا شنید و در حراست از پیامبر تلاش بیشتری از خود نشان داد. وى در هنگامى كه پدر عاليقدر اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) از همه سو هدف تيرهاى زهرآگين مشركان مكه بود، مردانه از آن حضرت حمايت كرد و بدين وسيله در گسترش اسلام و تقويت مسلمانان نقش مهمى ايفا نمود. پس از بعثت نیز، ابوطالب، یاور و پشتیبان همیشگی پیامبر بود و در حمایت از ایشان دریغ نمی کرد.

در سال دهم بعثت، ابوطالب در حالی که با دیگر مسلمانان در شعب ابوطالب در محاصره ی مشرکان مکه بودند، درگذشت. وی در حالى دنيا را وداع گفت كه قلبش لبريز از ايمان به خدا و عشق به محمد (ص) بود. بدنش را در مكه معظمه در مقبره حجون معروف به «قبرستان ابوطالب‏» دفن كردند. با مرگ او خيمه‏ اى از حزن و اندوه بر پيامبر اسلام و مسلمانان آن روز كه كمتر از پنجاه نفر بودند، سايه افكند زيرا آنان بهترين حامى، مدافع و فداكار در راه اسلام را از دست دادند.

در همان سال حضرت خدیجه (س) همسر باوفای پیامبر نیز وفات کرد و رسول خدا (ص) بر اثر شدت غم و اندوه، آن سال را «عام الحزن» یعنی سال حزن و اندوه نامیدند.



تاريخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:, | 10:2 | نویسنده : بحرینی |

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

 * روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏علیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام كاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

 * امام كاظم‏ علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏ كرد.

 * امام كاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛

كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چیزى كه چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏ كند.

 * امام كاظم‏ علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا اس ت.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.

 * امام كاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دوتا.

 * امام كاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شكیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایى در بلا.



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 8:7 | نویسنده : بحرینی |

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می كند كه علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مك بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یكی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت كه اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مكیان از مقام خود بیفتند.

 جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی كند. گویند امام هنگام حركت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار كرد و از او خواست كه از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نكند. علی قبول نكرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامی مال به او می دهند تا آنجا كه ملكی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم كه می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افكنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 8:2 | نویسنده : بحرینی |

زندانی که امام کاظم (ع) در آن به سر برد، زندان سندی بن شاهک بود. یک وقت خواندم که او اساسا مسلمان نبوده و یک مرد غیر مسلمان بوده است. از آن کسانی بود که هر چه به او دستور می دادند، دستور را به شدت اجرا می کرد. امام را در یک سیاه چال قرار دادند. بعد هم کوشش ها کردند برای اینکه تبلیغ بکنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است. نوشته اند که همین یحیی برمکی بن خالد برای اینکه پسرش فضل را تبرئه کرده باشد، به هارون الرشید قول داد که آن وظیفه ای را که دیگران انجام نداده اند، من خودم انجام می دهم. سندی را دید و گفت این کار (به شهادت رساندن امام) را تو انجام بده، و او هم قبول کرد. یحیی، زهر خطرناکی را فراهم کرد و در اختیار سندی گذاشت. آن را به یک شکل خاصی در خرمایی تعبیه کردند و خرما را به امام خوراندند و بعد هم فورا شهود حاضر کردند، علمای شهر و قضاوت را دعوت کردند (نوشته اند عدول المؤمنین را دعوت کردند، یعنی مردمان موجه، مقدس، آنها که مورد اعتماد مردم هستند)، حضرت را هم در جلسه حاضر کردند و هارون گفت: ایها الناس ببینید این شیعه ها چه شایعاتی در اطراف موسی بن جعفر رواج می دهند، می گویند: موسی بن جعفر در زندان ناراحت است، موسی بن جعفر چنین و چنان است. ببینید او کاملا سالم است. تا حرفش تمام شد حضرت فرمود: "دروغ می گوید، همین الان من مسمومم و از عمر من دو سه روزی بیشتر باقی نمانده است". اینجا تیرشان به سنگ خورد. این بود که بعد از شهادت امام، جنازه امام را آوردند در کنار جسد بغداد گذاشتند، و هی مردم را می آوردند که ببینید! آقا سالم است، عضوی از ایشان شکسته نیست، سرشان هم که بریده نیست، گلویشان هم که سیاه نیست، پس ما امام را نکشتیم، به اجل خودش از دنیا رفته است. سه روز بدن امام را در کنار جسد بغداد نگه داشتند برای اینکه به مردم این جور افهام کنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است. البته امام، علاقمند زیاد داشت، ولی آن گروهی که مثل اسپند روی آتش بودند، شیعیان بودند.

یک جریان واقعا دلسوزی می نویسند که چند نفر از شیعیان امام، از ایران آمده بودند، با آن سفرهای قدیم که با چه سختی می رفتند. اینها خیلی آرزو داشتند که حالا که موفق شده اند بیایند تا بغداد، لااقل بتوانند از این زندانی هم یک ملاقاتی بکنند. ملاقات زندانی که نباید یک جرم محسوب شود، ولی هیچ اجازه ملاقات با زندانی را نمی دادند. اینها با خود گفتند: ما خواهش می کنیم، شاید بپذیرند. آمدند خواهش کردند، اتفاق پذیرفتند و گفتند: بسیار خوب، همین امروز ما ترتیبش را می دهیم، همین جا منتظر باشید. این بیچاره ها مطمئن که آقا را زیارت می کنند، بعد بر می گردند به شهر خودشان که ما توفیق پیدا کردیم آقا را ملاقات کنیم، آقا را زیارت کردیم، از خودشان فلان مسئله را پرسیدیم و این جور به ما جواب دادند. همین طور که در بیرون زندان منتظر بودند که کی به آنها اجازه ملاقات بدهند، یک وقت دیدند که چهار نفر حمال بیرون آمدند و یک جنازه هم روی دوششان است. مأمور گفت: امام شما همین است.



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 7:59 | نویسنده : بحرینی |

نام

 موسي

 

لقب

کاظم

 

کنیه

ابوالحسن

 

نام پدر

امام صادق (ع)

 

نام مادر

حمیده

 

تاریخ تولد

7 صفر128 هـ

 

محل تولد

ابواء مدینه منوره

 

مدت امامت

35 سال

 

سن مبارک

55 سال

 

تاريخ شهادت

 25 رجب 138 هــ

 

سبب شهادت

  مسموم شدن توسط هارون الرشيد

 

محل دفن

کاظمین

 

 



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:35 | نویسنده : بحرینی |

آيا مي دانيد كه : علت تغيير دادن زندانهاي امام كاظم(ع) اين بود كه هارون الرشيد از زندانيان تقاضاي قتل امام را مي كرد ولي آنها نمي پذيرفتند و اين باعث شد كه حضرت را به زندان ديگري منتقل كنند ؟

آيا مي دانيد كه : امام كاظم را لقب صاحب سجده طولاني دادند چون بعد از طلوع آفتاب به سجده مي رفت و تا نمازظهر ادامه داشت و پس از نماز عصر به سجده مي رفت تا نماز مغرب ادامه داشت ؟

آيا مي دانيد كه : هارون الرشيد براي لكه دار كردن امام كاظم (ع) زن زيبائي را به زندان امام فرستاد ولي بعد از مدتي زن متحول گشته و از زنان عابد و زاهدان از زندان خارج شد ؟

آيا مي دانيد كه : صداي امام كاظم (ع) غمگين و اندوهناك بود و زماني كه با صدا قرآن مي خواند شنونده ها  مي گريستند ؟

آيا مي دانيد كه : دوران امام كاظم (ع) سخترين زمان بود كه خلفاي بني عباس بيشترين فشار را بر شيعيان وارد مي كرد ؟

آيا مي دانيد كه : سندي بن شاهك  سم را در خرما قرار داد و براي امام خورانيد بعضي از قاضيان را حاضر كرد وبه آنها گفت شما شهادت بدهيد كه امام در كمال صحت وسلامت مي باشد ولي امام فرمود شاهد باشيد كه او مرا مسموم كرد ؟

آيا مي دانيد كه : با اينكه امام كاظم (ع) در زندان بود ولي معجزات زيادي را مردم از امام مي ديدند  و بازگو مي كردند كه هارون براي رهايي از اين گفتگوها تصميم به قتل امام گرقت ؟

آيا مي دانيد كه : بعد از آنكه امام را مسموم و شهيد كرد جنازه حضرت را بر روي پل بغداد قرار داد ولي عده اي از شيعيان آمده و جنازه حضرت را با احترام تشيع و دفن كردند ؟



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:28 | نویسنده : بحرینی |

دركتاب مهج الدعوات سيدبن طاووس دعايي است بنام الاعتقاد از امام موسي كاظم(ع) در ضمن اين دعا آن حضرت به خداي تعالي عرض مي كند :

پروردگارا ! من اقرار مي كنم و شهادت مي دهم و اعتراف مي نمايم و انكار نمي كنم، پنهاني و آشكار و با صداي بلند و آهسته مي گويم به اينكه تو خدايي و غير از تو خداي يگانة بي شريك وجود ندارد و همچنين محمد(ص) بنده و رسول توست و اينكه همانا علي اميرمؤمنان و آقاي اوصياء و وارث علم انبياء و كشندة مشركان وامام متقيان و هلاك كنندة منافقان و جهاد كننده با ناكثان و قاسطان و مارقان، امام من و دليل راه من است و من به اعمالم اگر چه تزكيه شده وصالح است اعتمادي ندارم و آنها را عامل نجات خود نمي دانم مگر به ولايت آن حضرت و پيروي از او و اقرار به جميع فضايل او و قبول ( آن فضايل و دستوراست) از حاملين و تسليم شدن در مقابل روايت كنندگان آن.



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:24 | نویسنده : بحرینی |

دعاي اعتقاد را سيد بن طاووس در كتاب شريف (مُهجُ الدعوات و مَنهجُ العنايات) نقل فرموده اند. و نوشته اند كه علي بن مهزيار از امام موسي كاظم (ع) روايت كرده اند كه در هنگام سختي و گرفتاري، خواندن اين دعا باعث مي شود خداوند متعال به بركت اين دعا رفع گرفتاري نمايند. و آنچه آرزوكنند، به آمال و آرزوهايشان برسند. دربارة اعتقاد و حُسن ظن به خداوند متعال، در حديث قدسي چنين آمده است كه خداوند متعال فرمودند: من در پيش حُسن ظن بندة خود هستم، به اين معني كه اگر بنده اي واقعاً نسبت به آمرزش خداوند حُسن ظن داشته باشد، خداوند مهربان نيز همانطور با او رفتارمي كند. حتي روايت شده است كه روز قيامت مرد گناهكاري را دستور مي دهند كه بسوي جهنم ببرند، فرشتگان كشان كشان او را بسوي جهنم مي برند تا اينكه نزديك زبانش آتش مي رسد آن مرد گناهكار مي گويد: من اصلاً باور نداشتم كه خداوند مهربان مرا به جهنم ببرد. بخاطر همين اعتقاد و حُسن ظن ه خداوند مهربان از جانب خداي مهربان ندا رسد اورا به جهنم نبريد، بخاطر اين حرف داخل بهشت كنيد با اينكه در گفتارش دروغ مي گويد، ولي بخاطر همين جمله كه من اصلاً انتظار نداشتم كه خداوند مرا به جهنم ببرد، داخل بهشت كنيد. خلاصه اينكه اعتقاد نيك به خداوند مهربان و حُسن ظن به آمرزش و مغفرت او بندگان گناهكار را، باعث مي شود كه انسان روز قيامت از آتش جهنم و مهالك آن روز بسيار سخت و درد ناك نجات پيدا كند.



تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:19 | نویسنده : بحرینی |

                                                       

                                                                                                   

 

 

من در اين كنج قفس غوغاي محشرمـي كنم        

                                     پيروي از مادرمزهــراي اطهـر مي كنم

كـــاخ اسـتـبـداد را بـر فــوق هــارون دغـا              

                                    واژگون بــا نـعـره الـله اكـبـر مي كنم

تا زنـد سيـلــي به رويـم سنـدي از راه سـتم         

                                     ياد سيلي خوردن زهراي اطهر مي كنم

گـر چــه غـل و زنـجيـر مـي بـاشـم ولــي            

                                   استقامت در بر دشمن چو حيدر مي كنم

گر ز پا و گردن زنجور من خــون مــي چكد         

                                    ياد ميخ و سينه مجروح مـادرم مي كنم

                                                                ♦♦♦♦♦♦

من جوان بودم و زنجير گران پيرم كرد         

                              گشته كاهيده تن و مانده بجا تصويرم

يا ز زندان برسـان مـرگ مـرا يـا اللـه          

                             يا خلاصـم بكـن از زيـر غل و زنجير

ليك دوري رضــا مي كشدم در غربت         

                            گـر نيايد به تسـلاي دل شب گيـرم

                                           ♦♦♦♦♦♦

مـهدي بـيـا در گـوشه زندان نظـر كن          

                            با ديده گريان عيــادت از پــدرت كن

اسير زنجير ستــم گرديده با اندوه و غم         

                               موسـي بن جعفر ، موســي بن جعـفر

ديـگـر مـكـن از دوري او آه و فــريـا       

                                چون يوسفت از كنج زندان گشته آزاد

ازظلم هارون لعين گشته شهيد زهركين          

                                موســي بن جعفر ، موســي بن جعفر

 




تاريخ : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:1 | نویسنده : بحرینی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد