گرم شده است روزهایمان به گرمی گذراندن های بیجا زمانمان دیگر دارد به سرمیاید دیگر ایام جوانی را در جبهه ای نمانده است که سر نکنیم روزی با بازی رایانه ای خود رامشغول میکنیم روزی با برنامه های شبکه ی تماشا روزی با خوابیدن تا لنگ ظهر دیگر حوصله نداریم از خواب بلند شویم  اینها همه  بخشی از کارهایی است که در روز برای گذران وقت انجام میدهیم نه کاری نه حرفه ای فقط منتظر مانده ایم کسی این روزها برسد لقمه یجویده شده را برایمان هضم کند نه این فردی که در خیال ماست تاما به دنبال این آسودگی ها هستیم نمی آید او منتظر میماند تا ببیند آیا دست به کار میشوی یا میخواهی به همین منوال ادامه دهی زندگی طاقت فرسای بی هدف را گروهی میگویند زن میخایم چی کار بار اضافیه از آن سو گروهی میپندارند که شوهر مانع پیشرفت است دراین اثنا گروهی کمال طلبی در زیبایی را پیشه ی زیبایی ظاهری خود کرده و وضع کنونی زنان  بد حجاب را رقم میزنند وگروهی فریب سرخاب سفیداب این ملائک دون پایه ی زیبایی رامیخورند اوج روابط هنگامی رخ میدهد که فرد احساس میکند بدون کشیدن باری میتواند از بودن در کنار این افراد لذت ببرد گویی مسخ شیطان شده است و هرگز به یاد خدا نمی افتد این اتفاقاتی است که در جامعه ی امروزی ما بسیار اتفاق می افتد آخر کسی نیست که این جوان را درک کند واورا ازمنکر نهی.

این جوان نمیداند اگر ازدواج کند نیروی محرکه ای در وجودش اورا به کار وخلاقیت وادار میکند و جامعهی امروز را هرچه بیشتر به کمال مادی (رتبه بندی جهان سومی حاصل از زیاده طلبی ها وغرق بودن در شهوات اعصار گذشته)ومعنوی میرساند آری این جوان اگر به فرموده ی معصوم ایمان داشته باشد هرگز به تنبلی وبی حوصلگی رو نمی آورد . جامعه ی ایران در جند سال اخیر طعم تلخ عدم امر به معروف را چشیده است کاری نکنیم که در عصر ظهور زنانی حریر پوش فرو رفته در صندلی نرم بر قوه ی ابتکار ما غالب شوند.



تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, | 18:24 | نویسنده : بحرینی |

 شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟

استاد: شب یک غذای شور بخور، آب نخور و بخواب.

شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.

شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!‏

خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم

کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم!

در ساحل رودخانه ای مشغول...

استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی‏؛‏

تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی...

الهی سالی همواره در عطش مولایمان داشته باشیم.

الهی آمین

 

بــہ عـشـق پـاک تـو سـوگـنـد مـے خـورم آرے

کـہ بـے تـو مـے گـذرد لـحـظــہ هـا بــہ دشـوارے

چـہ قـدر خـسـتـہ و بـے روح و زرد مـے گـذرنـد

بــہ پـیـش چـشــم مـن ایـن روزهـای تـکرارے

اسـیـر تـیـره شـــب بـے پـنـاهـے و دردم

بـدون تـو مـنـم و ایـن کـویـر بـے زارے

بـیـا مـرا بــہ نـســیـم تـبـســمے دریـاب

تـویـے کـہ از گـل و عـطــر بـهـار سـرشـارے

تـمـام بـاغ دلـم پـر شـکـوفــہ خـواهـد شـد

اگـر کـہ سـبـز نـگـاهـت مـرا کـنـد یـارے

و صـادقـانـہ بـگـویـم ، قـسـم بــہ چـشـمـانـت

هـنـوز هـم بــہ امـیـد تـو زنـده ام ؛ آرے !

 



تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, | 18:20 | نویسنده : بحرینی |

 که همه برای برآورده‌شدنِ حاجت شخصی خود

به مسجد جمکران می روند،

و نمی دانند که

خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد

که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

2. هر کس باید به فکر خود باشد

و راهی برای ارتباط با حضرت حجت (عج)

و فَرَج شخصی خود پیدا کند،

خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، یا نزدیک!

3. قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.

قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید،

تا برای شما امضا کنیم که

امام زمان (عج) آنجا هست!

4. اگر به قطعیّات و یقینیّات دین عمل کنیم،

در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی می‌بریم

که از کدام یک از کارهایی که کرده ایم

قطعاً حضرت امام زمان (عج) از ما راضی است؛

و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است

                                                          حضرت آیت الله بهجت (رحمه علیه)



تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, | 18:18 | نویسنده : بحرینی |

 اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟



تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, | 18:4 | نویسنده : بحرینی |

     بتاب ای مه دلم از غصه خون شد         

                                      که مـاه من ز دست خود برون شد

   ترا ای مـه مکان در آسمـان است

                               مه من زیر خاک امشب نهان است

   بتـاب ای مـه که ماه من سفر کرد  

                                       جــدا شـد ازمــن یـاد پـدر کــرد

   بتـاب ای مــه تو بر کاشـانـة مـن  

                                     که تـاریک است امشب خـانـة مـا

   بتـاب ای مـه تـا بـا روی نـیـلـی 

                                    بشویم در دل شـب جـای سیـلـی

   بتاب ای مه که تـا بـا قلـب خسته

                                    دهم مـن غسـل پهـلوی شکـسته

   بتـاب ای مـه گـلستانـم خزان شد   

                                      به زیر خاک زهـــرای جـوان شـد

   بـتـاب ای مـه حسـن مـادر نـدارد  

                                    حـسـیـن مـن کسـی بـر سر ندارد

   بـتاب ای مه که تا کلثـوم و زینـب

                                          بـبـیـنـنـد در دل شـب روی مـادر

  مهـا ز تـو ایــنگـونـه خـواهـش 

                                       کـه مـادر رفـتـه را بـنـما نـوازش

 

 



تاريخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, | 17:45 | نویسنده : بحرینی |

ای نـام خـوشـت ورد زبانـم زهــرا                                                             

 از داغ تو سوخت جسم وجانم زهـرا

برخیز علــی به دیدنت آمده اســت                                                      

ای درد وبلای تو بـه جانــم زهــرا

زهـرای من، راز دلـت از من نهـفتی                              

  از مـاجـرای کـوچـه وسیلـی نـگفتی

زهرای من پیراهن تو غرق خون است                             

  رویت  کبود و سینة تو لاله گون است

ای وای مـن بر بازویـت باشد نشـانـه                                   

   از بس که خوردی پیش چشمم تازیانه


 



تاريخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, | 17:40 | نویسنده : بحرینی |

 در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن كار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شكست نیز مواجه شود. یكى از بارزترین اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا كرد. پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیكوى زینب بیشتر ظهور كرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا كوچه‏هاى تنگ و تاریك كوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمكده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.

نه تنها زینب از دین یاورى كرد

به همت كاروان را رهبرى كرد

بــه دوران اســارت با یتیــمــان

نوازشـ‏ها به مهــر مــادرى كرد

او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا كه مى‏گفت:«لا یجزعنك ما ترى، فوالله ان ذلك لعهد من رسول الله الى جدك وابیك وعمك (22)؛ [اى پسر برادر!] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, | 10:7 | نویسنده : بحرینی |

 زینب علیهاالسلام دختر على و زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج ‏سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفولیت ‏با مصیبت آشنا گردید. در دوران عمر با بركت ‏خویش، مشكلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و... را تحمل كرد. این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود. (1)

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, | 9:57 | نویسنده : بحرینی |

 شجاعتى نظیر حسین (ع)

 شجاعت حسین (ع) در خواهرش زینب (س) هم بود؛ یا زینب (س) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت ، كمى از حسین (ع) ندارد قوت قلبش به بركت اتصالش به مبداء تعالى راستى محیرالعقول است .

شیخ شوشترى مى فرماید: اگر حسین (ع) در صحنه كربلا یك میدان داشت ، مجلله زینب (س) دو میدان نبرد داشت : میدان نبرد اولش ‍ مجلس ابن زیاد، و دومى مجلس یزید پلید.

اما تفاوت هایى كه از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع) با لباسى كه از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش ، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مركب رسول خدا (ص) گردید با عزت و شهامت وارد نبرد مشركین گردید تا شهید شد.

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, | 9:39 | نویسنده : بحرینی |

 یک روز زندگی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتریی از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد.

به پر و پای فرشته‌ و انسان پیچید خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.

لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز با یک روز چه کار می توان کرد؟

خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن.

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند. می‌ترسید راه برود. می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سر و رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید. چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد. می تواند .

او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما .

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفشدوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او در همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت. کسی که هزار سال زیسته بود

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

زندگي اين است

من هميشه خوشحالم. مي دونيد چرا؟!

چون از هيچكس براي چيزي انتظاري ندارم.

انتظارات هميشه زننده هستند.

زندگي كوتاه است. پس به زندگي عشق بورز...خوشحال باش و لبخند بزن. فقط براي خودت زندگي كن و قبل از اينكه صحبت كني گوش كن.

قبل از اينكه بنويسي فكر كن.

قبل از اينكه خرج كني درآمد داشته باش.

قبل از اينكه دعا كني ببخش.

قبل از اينكه صدمه بزني، احساس كن.

و قبل از تنفر عشق بورز.

زندگي اين است.

            احساسش كن، زندگي كن و لذت ببر...

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

زندگي كن...

 حتي اگر بهترين هايت را از دست داده اي

زيرا اين زندگي كردن است كه بهترين هاي ديگر را برايت مي سازد.



تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, | 8:32 | نویسنده : بحرینی |
صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 31 صفحه بعد