موارد پنج‏ گانه‏ امتحان‏

 شما بايد بدانيد كه آزمايشات الهى و به تعبير ديگر تكاليف و مسئوليت‏هائى كه در اين پنج مورد متوجه شماست روش و سنت قطعى خدا نسبت به همه مؤمنان در تمام ادوار تاريخ است، و اين آزمايشات تكاليف خارج از طاقت و توان شما نيست كه حضرت حق هيچ گاه مؤمنى را با آنچه قابل تحمل نمى‏باشد امتحان نمى‏كند و تكليف ما لا يطاق بر انسان مقرر نمى‏سازد، علاوه بر اين كه اين گونه تكاليف و آزمايشات كه موارد خاصى است پخته كننده عقل، سازنده روح، تزكيه كننده نفس، زمينه قرب به خدا، و دريچه‏اى به سوى رحمت بى‏نهايت حضرت حق، و تبديل كننده انسان به مانند فولاد آب‏ديده براى رو در روئى با حوادث ديگر به ويژه براى مقابله با دشمنان در جهت حفظ دين و ملت و مملكت است.

اهل ايمان بايد به اين حقيقت توجه داشته باشند كه ايمان به خدا و قيامت و عمل صالح با وسعت رزق، و رفاه در دنيا، و گشايش در امور مادى هيچ‏ ملازمه‏اى ندارد، اين امور بر اساس قانون خاص خود و بر پايه سنت‏هاى الهى در جريان است، و عرصه ماديت براى هر كسى بر مبناى مصالح او و حكمت خداوندى نسبت به وى است.

چه بسا كافران كه در شدت فقر و فاقه دست و پا ميزنند، و چه بسا بى‏دينان از شدت سيرى نمى‏دانند چه كنند فقر كافر يا ثروت او ملازمه چندانى با كفرش ندارد، در عرصه ايمان هم فقر و ثروت ملازمه با امور معنوى و قلبى ندارد چه بسا افرادى از اولياء خاص الهى هم چون ابوذر در بيابان ربذه از شدت گرسنگى و تشنگى جان دادند، و چه بسا مؤمنانى كه به علت امورى ظاهرى و زير و رو شدن وضع اقتصادى به ثروت كلانى از راه حلال دست يافتند و بخش عمده‏اى از آن را هزينه راه خدا نمودند، بنابراين امتحانات الهيه جهت ظهور مقدار صبر واستقامت مؤمن و يا كمال ايمان او و تهذيب باطن وى از رذائل اخلاقى است، اين امورى كه از مقتضيات خانه دنيا و بافت اين جهان است مانند خوف و گرسنگى و نقص اموال و انفس و ثمرات به عنوان امتحان الهيه جهت رشد و تكامل انسان و رسيدنش به مقام قرب پيش مى‏آيد، و بر مؤمن لازم است كه از اين امتحانات كه در عرصه آنها تكاليفى مانند صبر، شكر، حمد الهى، و اجتناب از جزع و فزع و بى‏تابى، و ايراد گرفتن به حق و دستگاه آفرين متوجه انسان مى‏شود با شوق و ذوق استقبال كند و در اين زمينه در كنار اولياء حق و در معيت صلحا و شهدا قرار گيرد، و زمينه را با اداى تكاليف لازم براى رسيدن به منازل ملكوتيه و مقامات معنويه و اتصال به صلوات و رحمت خدا فراهم نمايد.

نظرى به حيات پيامبران، و امامان معصوم و مؤمنان واقعى بيندازيد و عنايت كنيد كه آن بزرگواران به انواع مصائب و سختى‏ها و مضيقه‏ها امتحان شدند و هر يك به فراخور حال خود در ميدان امتحانى كه پيش مى‏آمد به تكليف و مسئوليتشان در رابطه با آن امتحان خالصانه عمل مى‏كردند.

روشن است كه گاهى اين پنج برنامه در ارتباط با جنگ با دشمنان براى اهل ايمان پيش مى‏آيد، آرى جنگ است كه سبب ترس و گرسنگى و نابود شدن بخشى از اموال و شهادت بعضى از نفوس به ويژه جوانان مردم است كه با شور و هيجان براى دفاع از حق به ميدان جنگ شتافته‏اند، و گاهى براى يك فرد و يا يك خانواده و نهايتاً براى يك ملت در زمانى محدود يك يا دو مرحله يا چند مرحله از اين امتحانات پيش مى‏آيد، كه در هر دو صورت وظيفه انسان مؤمن است كه نگذارد ترس و خوف مانع از حركتش به سوى انجام وظيفه شود، و اجازه ندهد گرسنگى و شكم او را از راه خدا منحرف سازد، و از اينكه نقص مال و نفس و ثمرات سدى در براى سلوك او به سوى مقام قرب شود جلوگيرى نمايد.

آرى ترس از دشمن، يا ترس از عذاب، يا خوف از مقام حق، و اندك گرسنگى بخاطر قحطى و تنگى در معيشت و نقصان مال بر اثر حوادث، و دگرگونى عرصه اقتصاد، يا بلاهاى آسمانى، و نقص نفس به سبب جنگ با دشمن يا بيمارى و پيرى و ضعف و سستى، و كم شدن ميوه‏جات از پى آفات آسمانى و زمينى يا مرگ فرزند، همه و همه داروهائى است كه طبيب طبيبان براى ما بيماران مقرر نموده، تا بدين وسيله درمان شويم و به عافيت دنيا و آخرت برسيم.

اينجاست كه حضرت حق كه رحمت و لطفش و احسان و محبتش شامل حال مؤمنان است پيامبر را مأمور مى‏كند كه به مصيبت ديدگان و بلا كشيده‏ها، و رزمندگان ميدان جهاد فى سبيل الله، و داغ ديدگان و خلاصه آنان كه از باد امتحان نمى‏لرزند، و قدم از ميدان ايمان و عبادت و خدمت به خلق بيرون نمى‏نهند و همه وجود خود را با آن همه مصائب در كنار خدا حفظ مى‏كنند بشارت دهد، و در اين زمينه متعلق بشارت را ذكر نمى‏كند براى اين كه عظمت و بزرگى موضوع بشارت را در ديده باطن به تصوير كشد و بگويد كه در اين دنيا عقول گنجايش فهم متعلق بشارت را ندارد.

 برخورد صابران با مصائب‏

صابران در برخورد با مصائب شعارشان‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ است، و اين شعار نه اين كه فقط بر زبان آنان جارى است، و نه اين كه معنايش را در ذهن خود خطور مى‏دهند، بلكه حقيقت اين شعار از افق تك تك سلول وجودشان در طلوع است، به اين معنا كه براى هستى از روى ايمان و صدق فقط يك مالك قائل‏اند و همه ملكيت‏هاى اعتبارى مانند مالكيت انسان را بر مال و ضياع و عقارش به اذن خدا جارى در حيات مى‏دانند و اينگونه مالكيت‏ها را فانى در مالكيت حق مى‏بينند، و نهايتاً چون خود را و زن فرزند و مال و اموال و آنچه را دارند مملوك حق مشاهده مى‏كنند، و نسبت به همه همه هستى و همه موجودى خود مالكى جز خدا نمى‏شناسند و رجوع هر مملوكى را ضرورة به مالك اصلى مى‏دانند، و مبدء و معاد همه موجودات را حضرت حق مى‏بينند در برابر حوادث و مصائب از حالت عادى و طبيعى خارج نمى‏شوند، و همه آن‏ها را از جانب محبوب ملاحظه مى‏كنند، و سرمايه‏هائى كه معشوق در اختيار عاشق گزارده به حساب مى‏آورند، لذا صبر و استقامت پيشه مى‏كنند، و به قضاى الهى تسليم مى‏شوند، و به اداى تكاليف در دايره امتحان پيش آمده برمى‏خيزند، و در اين راه از حضرت حق درخواست ثبات قدم و تحمل مى‏نمايند و حتى نسبت به پيش‏آمدها خدا را شكر و سپاس مى‏گويند!!

يقيناً انسان از آنچه را مالك است لذت برده، و از فقدان و از دست رفتنش به شدت اندوهگين مى‏شود، اما كسى كه براى خود به حقيقت هيچ مالكيتى قائل نيست، و همه هستى و آنچه را خود دارد مملوك خدا مى‏داند، چرا بخاطر داشتنش مغرورانه خوشحال گردد، و به هنگام از دست دادنش به اندوه و حسرت و غصه و غم دچار شود؟

«خداوند كراراً در قرآن مجيد فرموده: مالكيت ويژه خداست، و مالكيت هر چه در آسمان‏ها و زمين است مخصوص خداست، و آنچه در آسمان‏ها و زمين است مال و ملك خداست، البته كسى كه به حقيقت اين مالكيت آگاه باشد، و بداند هيچ يك از موجودات استقلالى از خود ندارند، و در هيچ قسمت از ذات مقدس او مستغنى نيستند، و خداوند مالك حقيقى ذات هر چيز و آنچه مربوط به ذات اوست مى‏باشد، و به اين حقيقت ايمان قطعى داشته باشد، در نظر چنين كسى تمام موجودات، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات و افعال از درجه استقلال مى‏افتند، واضح است چنين كسى ممكن نيست غير خدا را طالب باشد و خضوع و خوفى و رجاء و اميدى نسبت به ديگرى پيدا كند، يا از غير خدا لذت ببرد، يا بر غير او تكيه كند، يا كار خود را به ديگرى واگذارد، او جز حق نمى‏خواهد و جز خدا نمى‏جويد، خدائى كه ذات مقدسش باقى و همه چيز فانى است،» «1»

 

الطاف حضرت حق به صابران

بدون ترديد انسانى كه با ظرفيتى معين در برابر حوادث سخت به خاطر خدا صبر مى‏كند، و قدم از صراط مستقيم الهى بيرون نمى‏گذارد، و عبادتش را چون‏ زمان رفاه و خدمتش را به بندگان چون زمان خوشى ادامه مى‏دهد، و پس از برطرف شدن حادثه باز هم به انتظار امتحان الهى مى‏نشيند، و هر جريانى را بر اساس مصلحت و حكمت از خدا مى‏داند، شايسته و لايق صلوات خدا و رحمت حضرت اوست، و اين گونه انسان‏ها هستند كه به هدايت الهى دست يافته و در مقام كرامت مقيم شده‏اند.

گويا با گوش جان شنيدند: هر كه وصل ما جويد و قرب ما خواهد، او را چاره‏اى نيست جز بار محنت كشيدن، و شربت اندوه چشيدن.

آسيه همسر فرعون همسايگى حق طلب كرد و قربت وى خواست گفت:

«رب ابن لى عندك بيتاً فى الجنة»

پروردگارا در همسايگى تو حجره‏اى خواهم كه در كوى دوست حجره نيكوست، آرى نيكوست ولى بهاى آن بس گران است، اگر چيزى به زر فروشند اين به جان و دل فروشند، آسيه گفت: باكى نيست اگر به جاى جانى هزار جان بودى دريغ نبودى، پس آسيه را به چهار ميخ كشيدند، و در چشم وى ميخ آهنين فرو بردند و او در آن شكنجه از دل مى‏خنديد و شادمانى داشت.

هر جا كه مراد دلبر آمد يك خار به از هزار خرماست‏

«بشر حافى و مستغرق عشق»

بشر حافى كه به دست موسى بن جفعر بنا به نقل عالم بزرگ ملا احمد نراقى در كتاب طاقديس توبه كرد و از اولياء خدا شد مى‏گويد: در بازار بغداد مى‏گذشتم، يكى را هزار تازيانه زدند ولى آه از نهادش برنيامد، آنگاه او را به زندان بردند، از پى او رفتم، پرسيدم كه اين زخم براى چه بود، گفت: از آن كه شيفته‏ى عشقم، گفتم چرا زارى نكردى تا تخفيف دهندت، گفت: بخاطر اين كه‏ معشوقم به نظاره بود، به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم كه پرواى زاريدن و آه كشيدن نداشتم! گفتم:

اگر به معشوق اكبر و محبوب ازل و ابد نظر مى‏كردى چون بودى؟ نعره‏اى كشيد و در برابر اين سخن جان نثار كرد!!

آرى چون عشق درست بود بلا و مصيبت به رنگ نعمت شود، دولتى بزرگ است اين، جمال معشوق تو را به خود راه دهد تا در مشاهده‏ى وى همه قهر به لطف برگيرى! «2»

خدايا مرا از من آزاد كن

ضميرم به عشق خود آباد كن ‏

سرم را به ياد خودت زنده كن

روان مرا منبع ياد كن‏

به روى خودت باز كن ديده‏ام‏

دلم را به نظاره‏ات شاد كن‏

خرابم كن از مستى و بى‏خودى‏

وجودم به ويرانى آباد كن‏

به فردوس اعلام راهى نما

به علم لدنى‏ام ارشاد كن‏

درونم به اسرار معمور دار

برونم به طاعات آباد كن ‏

ز شيطان و نفسم پناهى بده‏

ز جور اعاديم آزاد كن‏

بس اندوه و غم بر سر هم نشست‏

گشادى بده سينه را شاد كن‏

بود فيض در بند خود تا به كى‏

خدايا دلى از من آزاد كن‏

 پی نوشت :

______________________________

(1)- الميزان ج 1 ص 506.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, | 16:40 | نویسنده : سرباز گمنام |